سلام می کنم به تمام دوستای عزیزی که به وب لاگم سر میزنن و با یادگاری هایی که از خودشون میزارن خوشحالم می کنن ، راستش این شعر رو نمی دونم کجا خوندم و یادداشت کردم اما با خوندنش لذت بردم و امشب وب لاگم رو با این شعر آپ کردم چون امشب یه جورایی با قلبم همخونی داره . با آرزوی موفقیت برای تک تک شما دوستان عزیز
_____________
من در فراسوی مرزهای تن ات تو را دوست می دارم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
تو را گم کرده ام امروز...
و حالا لحظه های من
گرفتار سکوتی سرد و سنگینند
و چشمانم ...
که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
نمی دانی چه غمگینند
چراغ روشن شب بود ،برایم چشمهای تو
نمی دانم چه خواهد شد ...
پر از دلشوره ام ......
بی تاب ودلگیرم ...
کجا ماندی که من بی تو هزاران بار ، در هر لحظه می میرم!!!
شاد باشین
یا حق
گلهای شما()