• وبلاگ : ماهِ پنهان
  • يادداشت : خاطرات تلخ
  • نظرات : 19 خصوصي ، 64 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    ويرانه نه آن است كه جمشيد بنا كرد ويرانه نه آن است كه فرهاد فرو ريخت

    ويرانه دل ماست كه با هر نگه تو صد بار بن ا گشت و دگر بار فرو ريخت

    نگاه ساكت باران به روي صورتم دزدانه مي لغزد

    ولي ياران نميدانند كه من دريايي از دردم

    به ظاهر گرچه ميخندم ولي اندر سكوتي تلخ ميگريم

    مردن آن نيست که در خاک سيه دفن شوم !

    مردن آن است که از خاطر تو با همه ي خاطره ها مهو شوم

    غريبانه شكستم ? من اينجا تك و تنها دل خسته ترينم در اين گوشه دنيا

    اي بي خبر از عشق، نداري خبر از من روزي که تو آيي نمانده اثر از

    اگر با گريه دريايي بسازم

    اگر با خنده رويايي بسازم

    اگر خنده شود در من فراموش

    اگر گريه شود با من هم آغوش

    تو را هرگز نخواهم کرد فراموش

    از دست فراقت برکي داد برم فريادرس از تو به که فرياد برم

    طوفان غمت رشته هستي بگسيخت ياد تو شود ! ياد خود از ياد برم

    هرکه آمد دوسه روزي نفسم شد

    دوسه روزي همه کارو کسم شد

    دست آخر نفس من قفسم شد

    دل من در هوس همنفسم شد

    دل من تنگ نگاهش

    نگهم در پي راهش

    همه هوش و هواسم سر جايش

    به اميد رد پايش

    من به عشقش ز همه دوست گذشتم

    ز همه دوست که سهل است ، من از خويش گذشتم

    من براي او نوشتم

    که " ز تو ، عشق تو و خويش " گذشتم

    من به ياد آورو آن روز که گفتي

    که تويي ، عشق مني ، يار مني" زود نگفتي ؟ "

    من چه گفتم ؟ تو چه گفتي ؟

    تو ولي عاقبت عشق نگفتي

    اين چنين گشت دلم در پي عشقش

    عمر من گشت فداي ره عشقش

    دل من هيچ نديدست ز عشقش

    اين از عشق من و اين ميوه کال غم عشقش

    باز گفتم که دگر بار

    به دل غمزده ي مرده ي غمدار

    که دگر هيچ نبيني تو ز هر يار

    نبايد که ببيني غم دلدار

    ولي اي کاش دلم باز نميديد دلي را

    آن دل مرده عاشق دغلي را

    آن دل مرده بيچاره دلي را

    دل من ! اين دل من کاش نميديد دلي را

    باز گفتم که دوباره

    نديده که دلم گشته ز عشق پاره ، پاره

    مي روم من به سرايش پي چاره

    تا بگم غصه به ايما و اشاره

    که چه کرد او

    بشکست اين دل من را

    به زمين زد همه ي عاقبتم را

    همه ي عمر من و عشق من و بود و تنم را

    نفسم را !!!!!!!

    ر از يادم رود عالم تو از يادم نخواهي رفت به شرط آنکه گه گاهي تو هم از من کني يادي

    خوشا غلطيدن و چون اشک در پاي تو افتادن اگر روزي به رحمت بر سر خاک من استادي

    آدمک آخر دنياست بخنــــد آدمک مرگ همين جاست بخنـــد

    آن خــدايي که بزرگش خوانـدي به خدا مثل تو تنهاست بخنــــد

    دست خطي که تو را عاشق کرد شوخي کاغذي ماست بخنــــد

    آدمک خر نشوي گريه کني کل دنيا سراب است بخنــــد

    فکـر کـن فکـر تو ارزشـمند اسـت فکر کن گريه چه زيباست بخنــــد

    صبح فردا به شبت نيست که نيست تازه انگار که فرداست بخنــــد

    راستي آن چـه بـه يـادت داديـم پر زدن نيست که درجاست بخنــــد

    آدمک نغمه آغاز نخوان !!! به خــدا آخر دنـــياســت بخنــــد

    گفتي که مرا دوست نداري گله اي نيست بين منو عشق تو فاصله اي نيست

    گفتم که کمي صبر کن و گوش به من ده گفتي که بايد بروم حوصله اي نيست

    رفتي تو خدا پشت و پناهت بگذار بسوزد دل من مسئله اي نيست

    من زاده دامان غمم ? هيچکسم نيست جز اشک در اين غمکده فرياد رسم نيست

    اي درد بيازار مرا هر چه تواني خوش باش که ميميرم و کس داد رسم نيست

    زندگي تجربه اي ديرين است كه گهي شاد و گهي غمگين است
    آنچه من تجربه دارم در آن به تو تكرار شدن سنگين است
    زمن آموز همان تجربه را زمن آموز كه عبرت اين است
    + دوعاشق 
    کنار مشتي خاک در دور دست خودم تنها نشسته ام برگها روي احساسم مي لغزند

    چقدر قشن بود آبجي. دم خودم گرم كه همچين آبجي شاعري دارم. ايول .

    بيشتر با اينجاش حال كردم:

    از لالايي کودکي تا خيرگي اين آفتاب انتظار تو را داشتم.

    سلام

    وبلاگه زيبايي داري

    خوشحال ميشم به عاشقانه ي من هم سري بزني

     <      1   2   3   4   5      >