• وبلاگ : ماهِ پنهان
  • يادداشت : خاطرات تلخ
  • نظرات : 19 خصوصي ، 64 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    دوست دارم دوست گرامي..........

    ممنون كه به من سر زدي خيلي ممنون هميشه پيشم بيا من كه ميام

    نكنه تو نياي

    منتظرتم........

    سلام خيلي زيبا بود خيلي به من هم سر بزن من هم يه عاشقم به کلبه من بيا

    ســــــــــــــلام

    خوبـــــــــــــــــي؟؟؟؟

    ممنون از حظوره قشنگت

    ____8888___88888888___8888_
    ___888888_8888888888_888888___
    ___888888888888888888888888___
    ___888888888888888888888888__
    ____8888888888888888888888__
    _____88888888888888888888__
    _______8888888888888888___
    _________888888888888____
    ______________**___________
    ____####______**______####_
    ___#######____**____#######
    ____#######___**___#######_
    ______######__**__######__
    *•. .•*..*•. .•*..*•. .•* *•. .•*..*•. .•*.*•

    آپــــــــــــــــم دوست عزيز

    منتظر حظوره گرمتوون هستم

    سلام

    كجايي نيستي

    مي دونم اخر ساله اقدامي زيادي دارين

    ما هم همينطوري هستيم

    راستي يه سر به ما بزن

    ما و چراغ چشم و ره انتـظار دوسـت
    کحل الجواهري به من آر اي نسيم صبح
    زان خاک نيکبخت که شد رهگذار دوست
    ماييم و آستانـه عـشـق و سر نياز
    تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست

    باي !

    سلام اپ کردم

    منتظر هستم بيا يك نظر خوب بهم بده

    قبلش اپ رو بخون بعد نظرت رو بده

    سلام گلم بدو بيا که آپ کردم خوشحال ميشم نظرت رو در مورد آپم بدونم
    منتظر شما هستما بابايييي

    salam aziz

    kheyli ghashang bud

    موفق باشي

    ببخشيد سيستمم هنگ كرده قاتي شده . ممنون از حضور پر مهرتان . شعراتون خيلي دلنشينه. لطفا نظرهاي خالي رو پاك كنين

    آن عاشقان شرزه که با شب نزيستند
    رفتند و شهر خفته ندانست کيستند
    فريادشان تموج شط حيات بود
    چون آذرخش در سخن خويش زيستند
    مرغان پر گشوده ي طوفان که روز مرگ
    دريا و موج و صخره بر ايشان گريستند
    مي گفتي اي عزيز ! سترون شده ست خک
    اينک ببين برابر چشم تو چيستند
    هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
    باز آخرين شقايق اين باغ نيستند
    شفيعي كدكني

    شادو سبز باشيد

    من ترك عشق و شاهد و ساغر نميكنم صد بار توبه كردم و ديگر نميكنم

    باغ و بهشت و سايه طوبي و قصر حور با خاك كوي دوست برابر نميكنم

    آبي تر از آنيم که بي رنگ بميريم از شيشه نبوديم که با سنگ بميريم

    تقصير کسي نيست که اينگونه غريبيم شايد که خدا خواست که دلتنگ

    کاش قلبم در پنهاني نداشت چهره ام هرگز پشيماني نداشت

    کاش مي شد راه سخت عشق را بي خطر پيمود و قرباني نداشت

    اگردرخواب مي ديدم غم روزجدايي به دل هرگزنمي دادم خيال آشنايي

    اگردرخواب مي ديدم غم روزجدايي به دل هرگزنمي دادم خيال آشنايي

     <      1   2   3   4   5      >