قربون کبوترای حرمت امام رضا
السلام علیک یا موسی الرضا ، السلام علیک یا غریب القربا
تو این مطلبم می خوام از شهر عشق بگم ، از حرم امام هشتم بگم ، چه حال و هوایی داشت اونچا وقتی که به نماز جماعت می ایستادیم و بادی که می وزید و یه نوع آرامش را به ما هدیه می داد . روزهایی که مصادف شده بود با شهادت خانم فاطمه ی زهرا ، یه حس غریبی حرم را در بر گرفته بود . و یه حسی تو وجود خودم شاید چون اولین بار بود به زیارت امام می رفتم این طور بود . به هر حال حس قشنگی بود .
مریضایی که اونجا بودن از کودک تا جوان و سالمند دل آدم رو به درد می آورد .طوری که موقع دعا کردن تمام حواست به سوی اون مریض ها می رفت که با یه امیدی به اونجا اومده بودن .
خادم هایی که با جون و دل اونجا خدمت می کردن و من تا به حال آدمهایی به مهربونی و صبوری اونا ندیده بودم .
هنوز 24 ساعت نشده که به تهران برگشتم اما دلم برای اون ایوون طلا ، یرای سقا خونه اش ، برای مسجد گوهرشاد ، برای اون حس غریبش تنگ شده . حسی که آرامشی رو بهم داد که تا به حال احساسش نکرده بودم .
--------------------------------------------------------------------
شب شده است
نشسته ام در میان تاریکی اتاقم، نگاه می کنم
تاریکی چه با کنایه نگاهم میکند ، گویا پر از گلایه نیامدنم است .
شب را همچون شربتی می نوشم
و پر می شوم از سایه های آرام سکوتش
خواب می آید
با آغوش باز پذیرایش می شوم
می بینم
نشسته ام ، می گریم
آری گویا بر شاخه های شکسته می گریم
چرا تنهایم نمی گذاری ؟ تنهایم گذار ای چشم گریان و تبدار سرگردانم
مرا با درد بودن تنها گذار
نگذار خواب شیرین وجودم را پرپر کنم
نگذار از بالش تارکی شب سر بردارم
مگذار از رویاها جدا شوم و به دامان پر از وحشت حقیقت بیاویزم
سپیده های فریب ، سپیده های فریب می آیند
می ترسم از رجز خواندن بی سایه اشان
طلسم خوابم می شکند نگاه کن
تپش های جهنمی ام شروع می شوند
فریاد می زنم
ای تاریکی ، نسیم سیاه چشمهایت را نوشیده ام
نوشیده ام که این چنین آرامم
ای سپیده های فریب ، مرا با تاریکی تنها گذارید
می خواهم تصویر خوابم را بکشم
هم چون نقاشی ماهر
خوابی که اگر پایان یابد
من به پایان خود می رسم.
خدایا شکرت که تو رو داریم
شاد باشین
یا حق
گلهای شما()