هرکه آمد دوسه روزي نفسم شددوسه روزي همه کارو کسم شددست آخر نفس من قفسم شددل من در هوس همنفسم شددل من تنگ نگاهشنگهم در پي راهشهمه هوش و هواسم سر جايشبه اميد رد پايشمن به عشقش ز همه دوست گذشتمز همه دوست که سهل است ، من از خويش گذشتممن براي او نوشتمکه " ز تو ، عشق تو و خويش " گذشتممن به ياد آورو آن روز که گفتيکه تويي ، عشق مني ، يار مني" زود نگفتي ؟ "من چه گفتم ؟ تو چه گفتي ؟تو ولي عاقبت عشق نگفتياين چنين گشت دلم در پي عشقشعمر من گشت فداي ره عشقشدل من هيچ نديدست ز عشقشاين از عشق من و اين ميوه کال غم عشقشباز گفتم که دگر باربه دل غمزده ي مرده ي غمدارکه دگر هيچ نبيني تو ز هر يارنبايد که ببيني غم دلدارولي اي کاش دلم باز نميديد دلي راآن دل مرده عاشق دغلي راآن دل مرده بيچاره دلي رادل من ! اين دل من کاش نميديد دلي راباز گفتم که دوبارهنديده که دلم گشته ز عشق پاره ، پارهمي روم من به سرايش پي چارهتا بگم غصه به ايما و اشارهکه چه کرد او
بشکست اين دل من رابه زمين زد همه ي عاقبتم راهمه ي عمر من و عشق من و بود و تنم رانفسم را !!!!!!!